ماجرای حماقت «رابرت گیرو» در چاپ نکردن رمان «ناتوردشت» سلینجر

«رابرت گیرو»، ناشر و ویراستار پرآوازه آمریکایی چند روز پیش در نود و چهارسالگی درگذشت. گیرو ناشر آمریکایی اشعار تی.اس‌.الیوت و رمان‌های جورج اورول بود. وی همچنین ویراستار آثاری از سوزان سانتاگ، ویرجینیا ولف،‌ دونالد بارتلمی، گریس پالی و فلانری اُکانر بود و کتاب‌های زیادی از مهم‌ترین نویسندگان دنیا را برای اولین بار منتشر کرد. گیرو از دوستان نزدیک «چارلز اسکریبنر» دوست صمیمی و ناشر معروف آثار ارنست همینگوی، ویلیام فاکنر و اسکات فیتزجرالد بود. اسکریبنر پیش از مرگ خود در کتاب «یک عمر نشر کتاب» درباره رابرت گیرو نوشته است: «گیرو نامه‌های فوق‌العاده‌ای می‌نویسد، ویراستار شگفت‌انگیز و ناشر قابل تحسینی است.»

با تمام این اوصاف، رابرت گیرو دانش‌آموخته دانشگاه کلمبیا در اوایل سال‌های پنجاه میلادی مرتکب حماقتی شد که تا پایان عمر هیچ‌گاه فراموش‌اش نکرد و به قول معروف مثل برج زهرمار همیشه عمر جلوی چشمانش بود. ماجرا از این قرار است که یک روز همین آقای «رابرت گیرو» روی صندلی لم داده بوده و ساندویچ میل می‌کرده که منشی دفترش وارد اتاق شده و به او گفته است: «آقای سلینجر اینجا هستند و می‌خواهند شما را ببینند.» گیرو گفته: «آقای سلینجر؟ اسم کوچکش؟» و منشی جواب داده: «جروم» و رابرت گیرو بی‌معطلی از منشی خواسته تا سلینجر را به داخل دفتر راهنمایی کند.

سلینجر با قامتی بلند و موی سیاه و چهره اسب‌مانندی وارد شده و نگاه غم‌انگیزی به گیرو انداخته و پس از احوال‌پرسی‌های مرسوم به او گفته است: «آقای شان [ویلیام شان، سردبیر نیویورکر] شما را معرفی کرده است. برای شروع پیشنهاد می‌کنم که به جای داستان، اولین رمانم را منتشر کنید.» رابرت گیرو هم گفته: «حق با شما است. رمان را منتشر می‌کنیم. حالا، در چه موردی هست؟» و سلینجر پاسخ داده: «شرمنده، هنوز نمی‌توانم نشان‌اتان بدهم. تازه نصف آن تمام شده.» در نهایت، سلینجر و گیرو توافق کردند و دست دادند.

یک سال پس از این ماجرا، «دوروتی اولدینگ» مدیربرنامه باوفا و قدیمی سلینجر بسته‌ای برای گیرو فرستاد و داخل بسته نوشته‌ای بود با عنوان: «ناتوردشت». گیرو هم دست‌نوشته را به «اوژن رینال» رئیس انتشارات «هارکورت» داد تا بخواند. رینال رمان را خواند و آن را نفهمید و از کتاب خوش‌اش نیامد و به گیرو گفت:« این پسره داخل رمان دیوانه است؟» و گیرو در پاسخش گفت: «من به این نویسنده قول داده‌ام که چاپش کنم.» رینال اما در جواب گیرو پیشنهاد کرد که رمان سلینجر را به بخش کتب‌درسی و کودک و نوجوان انتشارات بسپارند و نظر آن‌ها را جویا شوند. بخش ادبیات کودک و نوجوان هم از کتاب خوش‌اش نیامد و جواب رد داد. رابرت گیرو بعدها در کتاب «عصر طلایی ناشران بزرگ آمریکایی» می‌نویسد: «یادم می‌آید که از سلینجر عذرخواهی کردم و او گفت: اوه! نگران نباشید. من پیش‌بینی همچین چیزی را می‌کردم. از این اتفاق‌ها می‌افتد دیگر.»

این طور شد که انتشارات «هارکورت» به خاطر حماقت ناشر و ویراستار خود یکی از مهم‌ترین کتاب‌های تاریخ ادبیات دنیا را از دست داد. «ناتوردشت» امروزه نیز با گذشت نیم قرن از انتشار آن سالانه نزدیک به دویست و پنجاه هزار نسخه در سراسر جهان فروش می‌کند و تقریبا به تمامی زبان‌های مهم دنیا ترجمه شده است. گاهی اوقات تصورمان این است که کتاب‌های قوی راحت‌تر از کتاب‌های ضعیف ناشر پیدا می‌کنند اما این چنین است که تعداد زیادی از شاهکارهای جهان در ابتدا از سوی ناشران کم‌سواد مورد غفلت قرار می‌گیرند. یادم می‌آید که «املی نوتومب» فرانسوی هم چنین ماجرایی را برایم تعریف کرد. اینکه اولین رمانش را برای انتشارات معروف «گالیمار» فرانسه برد اما آن‌ها کتاب را نخواستند و به همین خاطر نوتومب دست‌نوشته رمان را برای انتشارات «البن‌ میشل» فرستاد. «البن میشل» سریع آن را خواند و از نوتومب بیست و دو ساله دعوت کرد تا به دفترشان بیاید و با آن‌ها قرارداد ببندد. «املی نوتومب» امروزه یکی از امید‌های خزان ادبی کشور فرانسه به حساب می‌آید و کتاب‌هایش با تیراژهای میلیونی فروش می‌کند. از کتاب «پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند» نیز به یاد دارم که «لوفیگارو» مقالات مارسل پروست را منتشر نمی‌کرد و آن‌ها را «بلند، نامفهوم و پراکنده» می‌خواند و به نویسنده‌اش برمی‌گرداند.

لینک مرتبط: صفحه‌ی ویژه‌ی «جی‌.دی.سلینجر» در «سیب گاززده» / اصل مطلب در«نیویورک‌تایمز»

Leave a Comment