زیبای آمریکایی
جاناتان فرنزن انسانیست بهشدت خانوادهدوست. هر یک از چهار رمانی که تا به امروز منتشر کرده، پستی و بلندیهای زندگی خانوادگی را در چند دههی اخیر و روابط پیچیده زن و شوهرها و ارتباط آنها را با فرزندانشان در بستر یک جامعهی آمریکایی به تصویر کشیده است. اما، به قول نشریهی تایم که چهره این نویسنده را ماه اوت گذشته بهمناسبت انتشار رمان «آزادی» رو جلد نشریه خود برد؛ فرنزن با وجود آنکه انحصارا دربارهی خانوادهها مینویسد، نتوانسته در پنجاه و دو سالگی خانوادهای برای خودش تشکیل دهد. پیش از این، تایم تصویر نویسندگانی چون سلینجر، آپدایک، ناباکوف و جویس را رو جلد هفتهنامه خود برده است. نویسندهی مطلب تایم میگوید که فرنزن با رمانهایش است که وارد زندگی مشترک شده.
از این جهت، رمان «آزادی» که فرنزن نه سال برای نوشتنش وقت گذاشته، بیشتر از سه رمان قبلی وی با مشکلات یک زندگی خانوادگی دست و پنجه نرم میکند. شروع کتاب، روزهای خوش زندگی برگلاندها را بهتصویر کشیده، زمانی که والتر و پتی برگلاند، پدر و مادر خانواده، بیست سالیست که ساکن شهر سنت پل ایالت مینهسوتا هستند و در کنار همسایههایی زندگی میکنند که در کار دیگران سرک میکشند. عضوی از طبقهی متوسط هستند و زندگی آبرومندانهای دارند، پتی خانهدار است و والتر امور حقوقی یک شرکت را بر عهده دارد. برگلاندها یک پسر دارند بهنام جویی و یک دختر بهنام جسیکا.
مشکل از زمانی شروع میشود که جویی در عنفوان جوانی با کانی، دختر همسایه که کمی هم سنش از او بیشتر است، میخوابد و رابطهای با او برقرار میکند که هرچند در نهایت به ازدواج این دو میانجامد، در ابتدا برای مادرش، پتی، مشکلزا میشود. مخالفت پتی با رابطهی این دو آنقدر بالا میگیرد که جویی در نهایت به خانهی همسایه نقل مکان میکند و تا پیش از رفتن به کالج مهمان خانوادهی کانی میشود. این موضوع کابوسی میشود برای پتی و والتر برگلاند که انتظار نداشتند کانون گرم خانوادهشان به این زودی سرد شود. پس از گذشت چند سال نامیمون و با همزمانی ورود جویی به کالج دانشگاه ویرجینیا، خانوادهی برگلاند بهسبب شغل جدیدی که پدر خانواده در واشنگتن پیدا کرده، به پایتخت ایالات متحده نقل مکان میکنند.
در این نقطه از رمان است که بخش دوم «آزادی» شروع میشود، قسمتی که شبه خودزندگینامهایست از پتی برگلاند به روایت همان راوی اول. جوانی پتی دستمایه داستان میشود، زمانی که دختری دبیرستانی بوده و بسکتبال خوبی بازی میکرده. در یکی از همین روزهاست که یکی از پسرهای همسن و سال پتی به او تجاوز میکند. پتی موضوع را با پدر و مادرش در میان میگذارد اما آنها که اهل سیاست بودند و نگران آیندهی کاریاشان ترجیح میدهند ماجرا را دنبال نکنند. در این میان، پتی وارد دانشگاه مینهسوتا میشود و آنجا با والتر و دوستش ریچارد کتس آشنا میشود. والتر شیفتهی پتی میشود اما این ریچارد است که جاذبههای جنسیاش چشم پتی را میگیرد. در نهایت اما، والتر و پتی با هم ازدواج میکنند و ریچارد، آدمی که پتی همیشه نیمنگاهی به او داشته، دوست آنها باقی میماند تا آنکه روزی روزگاری در اواسط این زندگی مشترک در یک روز معمولی پتی و ریچارد به دور از والتر با هم میخوابند. ربچارد اصرار میکند که پتی از والتر جدا شود و با هم زندگی مشترکی شروع کنند، پتی قبول نمیکند و این موضوع باعث میشود ریچارد خودش را تا حدودی از برگلاندها دور کند و کمتر سراغ آنها برود و بهخصوص از پتی دوری کند.
در بخش بعدی، داستان ناگهان به سال ۲۰۰۴ میرود، زمانی که آمریکا به خاک عراق تجاوز کرده، ریچارد کتس که از ابتدا شیفتهی موسیقی ایندی راک بوده، حالا برای خودش ستارهای شده است و والتر درگیر یک پروژهی محیطزیستی و حفاظت از پرندگان و تنها دغدغهاش شده موضوعاتی همچون کنترل جمعیت. ناگفته نماند که والتر هم همچون پتی در جوانی گذشتهی ناآرامی داشته اما بشردوستی و محیط زیست همیشه از مباحثی بوده که به آنها علاقه داشته. حالا یک پروژهی کاری پای ریچارد کتس را بار دیگر به خانوادهی برگلاندها باز میکند.
این روزها اما پتی برگلاند به روابط کاری والتر و دستیارش، لالیتا، که دختر جوان و رعناییست، با چشم تردید نگاه میکند. در عملی خودخواسته ریچارد کتس، والتر را از رابطهی سالها پیشش با پتی مطلع میکند و این موضوع باعث جدایی والتر و پتی میشود. پتی به خانهی ریچارد در نیویورک نقل مکان میکند و والتر برگلاند هم با دستیار جوان و زیبایش، لالیتا، وارد رابطه میشود. همین روزهاست که پسر خانوادهی برگلاند، جویی، به دور از پدر و مادرش پس از گذشت سالها فراز و نشیب در رابطه با کانی، با او ازدواج میکند. زندگی پتی برگلاند و ریچارد کتس بیش از شش ماه دوام نمیآورد و لالیتای دستیار هم در تصادفی رانندگی میمیرد. در نهایت اما پتی با سرافکندگی به سوی والتر بازمیگردد و رمان در سال ۲۰۰۸ تمام میشود، وقتی که پتی و والتر برگلاند برای شروع زندگیای دوباره به نیویورک میروند.
«آزادی» اینگونه پایان مییابد اما ظرایف داستانی و دیالوگهای ماهرانهی آن تصاویری را از روابط پیچیدهی انسانی ارائه میدهند که منحصربهفردند و ستودنی. جاناتان فرنزن در مصاحبهای میگوید که پس از کلنجار رفتن با شخصیتهای داستان و ماجراهای آن برای چندین و چند سال، در نهایت با پایان یافتن کتاب، احساس رهایی پیدا کرده، احساسی شبیه آزادی از همهی آن دغدغهها و موضوعاتی که این همه سال فکر میکرده چطور آنها را روی کاغذ بیاورد. از جهت دیگری، کتاب فرنزن دربارهی همهی آن آزادیهاییست که در دنیای مدرن دستوپای ما را بسته. «آزادم که فلان حرف را بزنم»، «آزادم که فلان کار را بکنم»، حرفها و کارهایی که گاهی عکس عمل میکنند و بهقول فرنزن تبدیل میشوند به یک آزادی دروغین.
بخوانید: گفتوگوی نشریهی تایم با جاناتان فرنزن | صفحهی ویژهی جاناتان فرنزن در گاردین