گفت‌وگو با اورهان پاموک

 بازگشت به زندگی گذشته

ترجمه: سعید کمالی دهقان؛ روزنامه اعتماد؛ ۱۸ آذر ۱۳۸۵

از وقتی «اورهان پاموک» جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد، خیلی‌ها برای مصاحبه سراغ او رفتند. بسیاری از این مصاحبه‌ها به فارسی ترجمه و در نشریات مختلفی منتشرشده، هر قدر هم که حرف تازه داشته باشد برای گفتن خیلی از صحبت‌هایش تکراری می شود، اما به هر حال هر نویسنده‌یی حرف‌هایی دارد هر چند کوتاه و نادر، که خواندنی و به یاد ماندنی‌اند. نمونه‌اش گزیده‌یی از مصاحبه روزنامه «لوموند» است که پنج ماه قبل از آنکه نوبل را دریافت کند با او انجام شده، این گزیده گفت وگو پس از اهدای جایزه، برای دومین بار در «لوموند» منتشر شد. «پاموک» در جوانی تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته معماری دانشگاه فنی استانبول رها کرد و تصمیم گرفت از آن به بعد فقط بنویسد. قبل از نوبل هم به خاطر جوایز متعددی که از کشورهای مختلفی از جمله ایرلند، فرانسه و آلمان گرفته بود، به اندازه کافی شناخته شده بود اما بعد از نوبل شهرتش بیش از پیش شد. استقبال ترکیه از «پاموک» بعد از نوبل خوب نبود، طوری که خودش می‌گوید: «وقتی آثارم گل کرد، با اقبال کمتری در ترکیه مواجه شدم.» سال ۱۹۹۸ وقتی دولت ترکیه او را لایق نشان «هنرمند کشور» دانست، از پذیرفتن نشان افتخار امتناع کرد و گفت: «اگر جایزه را قبول کنم دیگر نمی‌توانم در چشمان مردمانی که برایشان ارزش قائلم، نگاه کنم.»

 ***

اکنون به یک شخصیت معروف جهانی تبدیل شده‌اید، این موضوع چقدر شما را تحت تاثیر قرار داده؟

من همیشه آرزو داشتم شخصیت معروفی بشوم و الان هم چیزی برای پنهان کردن ندارم، برعکس چیزی که دنیا به غلط تصور می‌کند، شهرت که یک شبه به دست نمی‌آید. من قوانین بازی را خوب بلدم، مشکلات، تحقیر شدن‌ها و همه دردسرها. یک سال تمام همه تلاششان این بود که مرا ببرند بالا و بالاتر. کم کم سرعتشان کم شد و حالا خیلی محتاط تر عمل می‌کنند و گارد هم می‌گیرند، گاهی هم تعریف و تمجید و این حرف‌ها.

معتقدید که آثارتان سیاسی نیستند، اما با ماجراهایی که سال‌های اخیر پیش آمده، بیشتر شبیه روشنفکری متعهد نشده‌اید؟

سیاسی بودن اولاً مستلزم سیستم‌های پیش بینی شده و مرتب و منظم است و ثانیاً همین طور دست خالی که نمی‌شود، چیزی برای دفاع و مبارزه کردن باید وجود داشته باشد. الان تنها سیستم منظم و مرتب زندگی من، ریزش مداوم ایماژها و صنایع ادبی است که از ایوان خانه‌های استانبول روی سرم خراب می‌شود. از این‌ها که بگذریم، تنها رسالتی که برای من باقی مانده پیدا کردن جوانی معصوم و آزاد و بازگشت به زندگی گذشته است. بازگشتی دوباره به هنر.

تازه، نویسنده تنبلی هم هستم. محاسباتم نشان می‌دهد که سالی نزدیک به ۱۷۵ صفحه می‌نویسم، یعنی معادل نیم صفحه روزانه در ازای نه تا ده ساعت کاری. نویسنده تنبلی مثل من به زور می‌تواند متعهد و سیاسی هم باشد.

نویسندگی را چطور توصیف می‌کنید؟

نویسنده‌ها مثل بچه هایی‌اند که روی قالیچه‌های ایرانی یا ترک بازی می‌کنند. می‌دانیم که داریم بازی می‌کنیم اما زیادی جدی‌اش گرفته‌ایم.

الان در حال نوشتن چه کتابی هستید؟

حکایتی است تاریخی از زندگی بورژوازی استانبول که خود من هم زمانی گرفتارش بودم، خصوصاً در سال‌های ۱۹۷۰، رمانی درباره ازدواج، رقص، عشق و دگرگونی‌های اجتماعی. کلی خوش ذوقی از خودم نشان داده‌ام، با کلی ماجراهای نگران کننده و جالب از هوی و هوس‌های این طبقه اجتماعی که زاده قرن معاصر و شاید هم نفوذ اروپا است.

Leave a Comment