«هاروکی موراکامی» از آن نویسندگان فوقالعاده دنیا است. «جنگل نروژی» او را به سفارش دوست خوبی خریدم و خواندم. کتاب را که شروع کردم، نمیشد کنارش گذاشت. مدام در تاکسی و مترو دستم بود و وقتی تمام شد، افسوس میخوردم که تمام شده و تازه آن وقت بود که فهمیدم راز موفقیت موراکامی در چیست. همین کشش بینهایت خوب رمان. پیش از این رمان نیز داستان کوتاه «شیرینی عسلی» را در مجموعه «خوبی خدا» و با ترجمه همان دوست خوب، خوانده بودم. چندی بعد نیز مجوعه داستان «کجا ممکن است پیدایش کنم» با ترجمه «بزرگمهر شرف الدین» توسط نشر چشمه به بازار کتاب آمد و سال گذشته نیز چندین و چند مترجم مشغول ترجمهی «کافکا در ساحل» بودند که چندتایی از آنها منتشر شد.
«ساندی تایمز» هاروکی موراکامی را موفقترین و تاثیرگذارترین نویسنده امروز دنیا میداند. چرا؟ چون نویسنده پنجاه و نه ساله ژاپنی کتابهایش با تیراژهای میلیونی در ژاپن به فروش میرسد و حتی همین «جنگل نروژی» که من خواندمش، به تنهایی در سال پنجم انتشار خود سه و نیم میلیون نسخه فروش کرده است. داستانهای «موراکامی» به چهل زبان دنیا ترجمه شده و در اغلب کشورها از آثارش استقبال خوبی به عمل آمده. داستان کوتاه «پس از تاریکی» نیز که سال گذشته منتشر شده بود، تنها در سه ماه اول فروش خود صد هزار نسخه فروخت. «تایمز»، کتابهای موراکامی را با غذاهای رنگ و آبدار ژاپنی مقایسه میکند و آنها را مخلوطی از چندین و چند ادویه ادبی میداند. چند هفته پیش نیز کتاب خاطرات موراکامی با عنوان «وقتی از دویدن حرف میزنم از چه حرف میزنم» منتشر شد و بسیاری از منتقدان ادبی نیز او را از شانس زیادی برای نشستن بر کرسی نوبل ادبیات امسال برخوردار میدانند. و اما ده چیزی که باید درباره «هاروکی موراکامی» بدانیم – و البته به روایت «ساندی تایمز»– عبارتند از:
موراکامی به شدت عاشق دویدن است
خب، این را میشد از همان عنوان کتاب خاطرات موراکامی هم حدس زد. در واقع، موراکامی به شدت ورزشکار است و البته این طور نبوده که دویدن برای او تنها یک تفریح باشد بلکه وی بارها در مسابقات بینالمللی شرکت کرده و رکورد مخصوص به خودش را دارد. وی دویدن را به طور جدی در سی و سه سالگی و به مناسبت ترک سیگار شروع کرد. کتاب خاطرات موراکامی درباره دویدن هم در ابتدای سالهای ۱۹۸۰ میگذرد. موراکامی در این روزگار تازه به نویسندگی روی آورده بود و برای کم کردن وزن روزانه ساعاتی را به دویدن میپرداخت. وی به همین خاطر در آن سالها برای تمرین به آتن یونان رفت و همچنین در چند مسابقه دومیدانی شرکت کرد. این کتاب نشان میدهد که موراکامی جوان چطور متوجه تاثیر ورزش و به خصوص دویدن بر زندگی و همچنین نویسندگیاش شده است. موراکامی همچنین در سالهای اخیر نیز در مسابقات دومیدانی سال ۲۰۰۵ نیویورک شرکت کرده است. رکورد زمانی موراکامی در دو، ۳ ساعت و ۲۷ دقیقه است. وی این رکورد را در مسابقان سال ۱۹۹۱ نیویورک بدست آورد. وی همچنین در سال ۱۹۹۵ در مسابقات دوی صد کیلومتری نیویورک شرکت کرد و پس از یازده ساعت دویدن مداوم در وسط مسیر بر روی زمین افتاد. وی در همین اثنا درباره نویسندگی میگوید: «یک نویسنده خوشاقبال در طول زندگیاش دوازده رمان خوب از خودش به جا میگذارد. من نمیدانم چند تا کتاب خوب تا به حال نوشتهام. اما وقتی میدوم اصلا محدودیتی را حس نمیکنم، من در مسابقات ده کیلومتری دو شرکت میکنم و هر سال هم در این مسابقات شرکت میکنم اما تنها هر چهار، پنج سال یکبار است که یک رمان پرحجم مینویسم.» موراکامی در زندگی روزانه هر روز چهار صبح از خواب بیدار میشود و چهار ساعت مینویسند و سپس ده کیلومتر میدود.
موراکامی و کلوپ جاز در ژاپن
هاروکی موراکامی وقتی دانشگاه را تمام کرد، کلوپ جاز راه انداخت و آن را تا سال ۱۹۸۱ اداره کرد. وی در این سالها تنها از راه نویسندگی خرج خود را در میآورد. وی در این سالها در این کلوپ جاز کار میکرده و حسابی هم طرفدار موسیقی بوده است. با این حال، موراکامی زیاد اهل مشروبات الکلی نیست. نه آنکه کلا چیزی ننوشد و به قول آمریکاییها جز چایی چیزی در حلقوماش نرود. اما در رمانهایش شخصیتهای منفور و شیطانصفت بیشتر اهل مشروبات الکلی هستند. موراکامی خود بیشتر آب جو را ترجیح میدهد. وی درباره این کلوپ جازش یک بار گفته است: «وقتی این کلوپ را داشتم، پشت بار میایستادم و با آدمها گپ میزدم. هفت سال از زندگی من اینطور گذشت اما در کل من زیاد آدم پرچانهای نیستم. به خودم قول داده بودم که وقتی کلوپ را ببندم، دیگر تنها با آدمهایی حرف بزنم که به قول معروف سرشان به تناشان بیارزد.» موراکامی پس از نویسندگی هیچگاه حاضر نشد در تلویزیون یا رادیو حاضر شود یا صحبت کند.
موراکامی عاشق گربههاست
البته نه اینکه به اندازه همینگوی، اما به هر حال هاروکی موراکامی هم تا حدودی شیفتهی گربهها است. موراکامی به همین خاطر نام کلوپ جازش را «پیتر کت» گذاشته بود. در داستانهایش هم گربه جایی حاضر میشود که اتفاق عجیبی در حال رخدادن باشد. انگار گربه مسئول اتفاقات سوررئال داستانهای موراکامی است.
موراکامی نویسندگی را حسابی مدیون بیسبال است
درست روز اول ماه آوریل سال ۱۹۷۸ بود که هاروکی موراکامی برای دیدن مسابقه بیسبال در یک روز گرم و آفتابی به استادیوم جینگو توکیو رفته بود. «گنجشکهای یاکولت» با «ماهی کپورهای هیروشیما» مسابقه داشتند. در همین حین ناگهان ایدهای به ذهن موراکامی خطور کرد و اولین رمانش درست همینطوری شکل گرفت. یعنی در یک استادیوم و سر مسابقه بیسبال. موراکامی خود در این باره میگوید: «ناگهان حس نیروبخشی در من ظاهر شد. هنوز هم میتوانم آن را در قلبم حس کنم.» موراکامی وقتی از بازی برگشت، همان شب شروع به نوشتن اولین رمانش به نام «صدای باد را بشنو» کرد. موراکامی در آن سال کلوپ جازش را اداره میکرد و نوشتن رمان در آن وقت کمی برایش سخت بود. با این حال دستنوشته چاپ نشده رمان بهترین جایزه ادبی ژاپن را برد. اما موراکامی خود از این داستان بعدها زیاد خوشاش نیامد و اجازه نداد که به انگلیسی ترجمه شود.
موراکامی عاشق موسیقی است
بعضی از عنوانهای کتابهای هاروکی موراکامی عنوان آلبومهای موسیقی هستند. باز هم برگردیم به همان کتاب «جنگل نروژی». عنوان این کتاب، از نام آلبوم معروفی از «بیتلز» برداشته شده. در ابتدای این رمان هم شخصیت اصلی کتاب در هواپیما است و رادیو در حال پخش کردن آهنگ «جنگل نروژی» بیتلز است. «جنوب مرز، غرب خورشید» نیز بر اساس عنوان آهنگی از «نت کینگ کول» و عنوان رمان «برقص، برقص، برقص» نیز بر اساس آهنگی از «بیچ بویز» انتخاب شدهاند. در «کافکا در ساحل» نیز یکی از آهنگهای معروف بتهوون گرهگشای ماجرای زن مرده است. یکبار هم مصاحبهکنندهای به خانه موراکامی سر زده و نزدیک به هفت هزار آلبوم موسیقی در آنجا دیده بود.
موراکامی آدم رمانتیکی است
صحنههای عاشقانه در رمانهای هاروکی موراکامی به مراتب دیده میشود. زنهای داستانهای موراکامی نیز زنهایی اسرارآمیز، زیبا و خیرهکننده هستند. در همان کتاب «جنگل نروژی» شخصیت اصلی داستان به «نائوکو» دختر جوانی میگوید: «باید با تو حرف بزنم. میلیونها حرف برای گفتن دارم. تنها چیزی که در این دنیا میخواهم، تویی. میخواهم ببینمت و با تو حرف بزنم. میخواهم هر دوی ما از اول همه چیز را از نو بسازیم.» زنهای داستانهای موراکاهی همچنین بسیار شکننده و ظریف هستند و گاهی حتی تصمیم به خودکشی میگیرند. موراکامی خود در سال ۱۹۷۱ با «یوکو» ازدواج کرده است، اما حرفهای ضد و نقیضی درباره زندگی مشترکش زده است. وی در گفتوگویی با «اشپیگل» گفته است: «برخلاف همسرم من از جمع خوشم نمیآید. سی و هفت سال است که ازدواج کردهام و اغلب مواقع این زندگی بیشتر شبیه یه یک صحنه نبرد بوده است. به تنهایی عادت کردهام. از تنهایی لذت میبرم.»
موراکامی آدم فوقالعاده معروف و تاثیرگذاری است
جدای فروش میلیونی آثارش در ژاپن، نویسندگان و چهرههای زیادی در جهان طرفدار آثار موراکامی هستند. «سوفیا کوپولا» در ساخت «گمشده در ترجمه» از رمانهای موراکامی بهره برده است و «دیوید میچل» نیز که تا به حال دو بار نامزد بوکر بوده، درس زیادی از او گرفته است. «میچل» رمان «رویای شماره نه» خود را حسابی مدیون «جنگل نروژی» میداند چرا که هر دو بر اساس عنوانهایی از آهنگهای بیتلز نام گرفتهاند.
موراکامی، سلینجر ژاپن است
همین رمان «جنگل نروژی» که خوشبختانه من خواندهامش و بارها از آن نام بردیم، شباهتهای زیادی به «ناتوردشت» جی.دی.سلینجر دارد. در واقع «موراکامی» خود مترجم «ناتوردشت» به زبان ژاپنی است و معتقد است که این کتاب رمان خوب اما ناقصی است. موراکامی درباره «ناتوردشت» سلینجر» میگوید: «داستان تاریک و تاریکتر میشود و در نهایت شخصیت اصلی کتاب یعنی هولدن، راه خود را در این دنیای تاریک پیدا نمیکند. به نظر من سلینجر خود نیز راهی در این تاریکی پیدا نکرده است.» شباهت دیگر آثار این دو نویسنده در این است که داستانهای این دو به سختی قابلیت فیلم شدن دارند.
موراکامی مردم ژاپن را دو دسته کرده است
در ژاپن دقیقا دو دسته آدم وجود دارند. آدمهایی که موراکامی و آثارش را دوست دارند و آدمهایی که از او متنفرند و او را غربی میدانند. نسل جوان ژاپن ستایشکنندگان اصلی هاروکی موراکامی هستند. موراکامی خود سال ۱۹۴۹ در کیوتو ژاپن بدنیا آمده است و در دانشگاه تئاتر خوانده اما متون دانشگاهی نظر او را جلب نکرد و آنها را خستهکننده یافت و به همین خاطر ساعات زیادی را در کتابخانه میگذارند و فیلمنامه میخواند. موراکامی از واقعه «می ۶۸» و جنبشهای دانشجویی بسیار تاثیر گرفته است و در رمانهایش نیز از آن بارها نام برده است. در همین حال، موراکامی از سنتهای خستهکننده ژاپن بیزار است.
موراکامی درباره وطنش تضاد دارد
والدین موراکامی استاد ادبیات ژاپنی بودهاند. با این حال وی زیاد از ادبیات ژاپن خوشاش نمیآمده و ترجیح میداده داستانهای عامهپسند کوچه و خیابان را بخواند. وی از طرفداران شدید موسیقی غربی بوده و هست و از داستانهای فرمال «میشیما» نویسنده معروف ژاپنی متنفر است. وی در سال ۱۹۸۷ با انتشار «جنگل نروژی» در ژاپن بسیار معروف شد. از شهرت بیزار بود و به همین خاطر کشور را ترک کرد و به آمریکا رفت. یک هفته نامه ژاپنی در همان ایام، با اعلام این خبر نوشت: «هاروکی موراکامی از ژاپن فرار کرد.» با این حال آثار موراکامی به شدت درباره کشورش است و بیشتر آنها در کشورش میگذرد و درباره مشکلات ژاپنیهاست. وی دراین باره میگوید: «پیش از آنکه نویسندهای تبعیدی باشم، نویسندهای ژاپنی هستم. ژاپن خاک و ریشه من است. آدم نمیتواند از وطناش فرار کند.»
لینک مرتبط: صفحهی ویژهی «هاروکی موراکامی» در سیب گاززده