ده چیزی که باید درباره‌ی «عتیق رحیمی» بدانیم

پیش از این دوستی‌ام با «الیاس علوی» و «سید ضیاء قاسمی» که هر دو از شاعران خوب امروز افغانستان هستند، مرا به خواندن شعر «امروز» ادبیات افغان علاقه‌مند کرد. پس از آن با خواندن اشعاری که چه در فصلنامه‌ی «فرخار» یا چه در سایت‌های مختلف دیگر منتشر شده بود، شگفت‌زده شدم. این روزها نیز انتشار مجموعه شعر «من گرگ خیالبافی هستم» سروده‌ی «الیاس علوی» و نمایش «حسین‌قلی مردی که لب نداشت» به کارگردانی «حمید پورآذری» با بازی خوب دوستان افغانی و پیش از آن نمایش «بدون خداحافظی» به کارگردانی «کتایون فیض مرندی» – که دو سال پیش دیدم – مرا بیشتر شیفته‌ی دنیای ادبیات امروز افغانستان کرده. امروزه خجالت می‌کشم که کشورم به بچه‌های افغانی متولد ایران کارت هویت نمی‌دهد و نمی‌توانند دانشگاه بروند و حتی از کشور خارج شوند، در حالی که همین کشورم وقتی اسم از شعرای کهن پارسی می‌آید، بوق و کرنایش گوش آدم را کر می‌کند اما به یاد نمی‌آورد زمانی افغانستان هم جزئی از ایران بوده. بدتر از آن خجالت می‌کشم از نگاه بیشتر هم‌وطنانم وقتی به چشمان یک افغانی نگاه می‌کنند. به‌جای آن بسیار خوشحالم که «گنکور» فرانسه امسال، شانس این را داد که با آثار نویسنده‌ای آشنا شوم که پیش از این نامش را هم نشنیده بودم. یکی از دوستان نزدیک «عتیق رحیمی» پس از اعلام برنده نهایی «گنکور» یادداشتی در «نوول ابزرواتور» نوشت و به ده، یازده چیزی اشاره کرد که باید درباره این نویسنده افغان بدانیم.

کابل عشق من

«عتیق رحیمی» شیفته‌ی آثار «مارگریت دوراس» است. ناشر فرانسوی آثار رحیمی هم همان ناشر آثار دوراس است و اصلا رحیمی به این خاطر کتاب «سنگ صبور» را به این ناشر داده که کتاب‌های دوراس را منتشر کرده است. رحیمی وقتی به فرانسه آمد با آثار دوراس آشنا شد و فیلم «هیروشیما عشق من» را دید. رحیمی در این باره می‌گوید: «به سینما رفتم تا این فیلم را ببینم. هیچی از فیلم نفهمیدم اما با خودم گفتم؛ کابل هیروشیمای من خواهد بود.» رحیمی بعدها ترجمه فارسی یکی از آثار دوراس را در کتابخانه‌ای پیدا کرده و آن را خوانده. می‌گوید: «کتاب حسابی از بین رفته بود و به سختی می‌شد آن را خواند اما برای من به یک گنج تبدیل شد.» بعدها «عتیق رحیمی» با نوشتن «خاک و خاکستر» با «سابرینا نوری» آشنا شد که بعدها این رمان را به فرانسه ترجمه کرد و دنبال ناشر می‌گشتند که عتیق رحیمی هیجان‌زده گفت: «انتشارات پی‌.او.ال، همان ناشری که آثار دوراس را چاپ کرده.»

«عتیق رحیمی» مسیحی، یهودی، مسلمان و بی‌دین است

«عتیق رحیمی» درباره دین حرف جالبی می‌زند. می‌گوید: «من بودائی‌ام چون از ضعف‌هایم آگاهم. من مسیحی‌ام چون به ضعف‌هایم اعتراف می‌کنم. من یهودی‌ام چون ضعف‌هایم را به سخره می‌گیرم. من مسلمانم چون با ضعف‌هایم مبارزه می‌کنم. من بی‌دینم اگر خدا قادر متعال [بر همه چیز قدرتمند] باشد.»

عشق به برادر

«عتیق رحیمی» درباره افغانستان می‌گوید: «هیچ کشوری در جهان به اندازه افغانستان در طول چهل سال با این همه رژیم‌ و حکومت‌ سر و کله نزده است.» رحیمی متولد سال ۱۹۶۲ است. پدر و مادرش لیبرال بودند و به همین خاطر به مدرسه فرانسو‌ی‌زبانان کابل رفت. با کودتای کمونیستی سال ۱۹۷۸ برادر رحیمی کمونیست شد. رحیمی آن روزها شیفته‌ی هنر هفتم بوده و حتی از موسسه «انیشتین» در مسکو بورس تحصیلی می‌گیرد اما به روسیه نمی‌رود. رحیمی بعدها در سال ۱۹۸۴ از فرانسه پناهندگی می‌گیرد اما تا سال ۱۹۹۰ از به قتل رسیدن برادرش مطلع نمی‌شود. امروزه، پدر و مادر رحیمی به همراه یکی از خواهرانش در آمریکا به سر می‌برند و خواهر دیگرش ساکن کابل است. وقتی «گنکور» را اعلام کردند، رحیمی به دوستش گفت: «به سختی می‌توانم زندگی کنم» [و تو به اندکی مرگ احتیاج داری – الیاس علوی]

«سنگ صبور» نخستین رمان فرانسوی رحیمی

رحیمی با وجود تحصیل در مدرسه‌ی فرانسوی‌زبانان کابل و بعدها زندگی در فرانسه، نخستین بار در سال ۲۰۰۲ بود که داستان‌نویسی به زبان فرانسه را آغاز کرد. رحیمی می‌گوید: «وقتی در سال ۲۰۰۲ پس از هجده سال تبعید در فرانسه به افغانستان بازگشتم، آن موقع بود که برای نخستین بار توانستم به فرانسه بنویسم. پیش از آن احساس می‌کردم نمی‌توانم.» رحیمی بعدها برای فرانسه‌نوشتن بیشتر تلاش کرده و در سال ۲۰۰۸ رمان «سنگ صبور» را به فرانسه منتشر کرد. جالب آنکه این سال‌ها جز «رحیمی» نویسندگان غیرفرانسوی زیادی بوده‌اند که آثارشان با اقبال خوبی در این کشور روبرو شده. «جاناتان لیتل» نیز که دو سال پیش «گنکور» برد نمونه‌ی دیگری‌است.

مشکلات رحیمی برای فیلم‌برداری «خاک و خاکستر»

رحیمی در سال ۲۰۰۳ یعنی یک سال و نیم پس از سقوط طالبان و سه سال پس از انتشار رمان «خاک و خاکستر» تصمیم گرفت که فیلمی بر اساس کتابش بسازد. همان موقع بود که به یک روستایی در شمال افغانستان رفت و در این باره می‌گوید: «وقتی دکورمان را نصب کردیم همه‌ی مردم تصور می‌کردند که ما آمده‌ایم تا روستا را بازسازی کنیم. روزی که صحنه آتش را فیلم‌برداری می‌کردیم، آتش به مسجد روستا نزدیک شد و اهالی روستا خشمگین شدند. بعد رفتم و به آن‌ها توضیح دادم و گفتم که داریم فیلم می‌سازیم و می‌خواهیم نشان دهیم چطور کمونیست‌ها روستا را از بین بردند.» روستایی‌ها هم از او با یک قرآن و یک فرش تشکر کردند.

س.ا.ن.س.و.ر کتاب «عتیق رحیمی» در ایران

هشت سال پیش، انتشار رمان «خاک و خاکستر» در ایران با اقبال خوبی روبرو شد. اما بعدها وقتی قرار شد رمان «هزاران خانه‌ی رویا و وحشت» در ایران منتشر شود، آقایان گرامی دستور دادند چهل صفحه از صد و شصت صفحه کتاب حذف شود و رحیمی هم گفت: عمرا. [یا به‌عبارتی: بمانید تو خماری‌اش!]

تاثیر از «بهاالدین مجروح» شاعر افغان

یکی از دوستان نزدیک «رحیمی» به نام «لوران مارشو» می‌گوید: «عتیق رحیمی پسر معنوی شاعر بزرگ افغان بهاالدین مجروح است.» رحیمی نیز خود در این باره تعریف می‌کند: «وقتی چهارده یا پانزده سال داشتم، اتفاقی کتابی از مجروح را در کتابفروشی‌ای در کابل دیدم و آن را خریدم.» رحیمی بعدها شیفته‌ی این شاعر افغانی می‌شود و تمام ترجمه‌های فرانسوی اشعار وی را می‌خواند. «یونگ، فروید و حتی چنین گفت زرتشت را خواندم و آن وقت بود که فهمیدم که مجروح مثل افسانه‌ی پریان است و باید شروع به خواندن همه آثارش بکنم.»

در شرق «پایانی» نیست

«رحیمی» سال‌ها شیفته‌ی سینما بوده. از آثار «ون‌کار وای» لذت می‌برد و «خون به پا می‌شود» پل اندرسون را نیز می‌پسندد و شیفته‌ی کارگردانی «کوبریک» است. رحیمی بعدها در سوربون پاریس بیشتر با سینما آشنا شده اما نکته جالبی در این باره می‌گوید: «همیشه برایم جالب بوده که در فرهنگ غرب، همه چیز به پایان می‌رسد. پایان بندی در غرب مشخص است. اما در فلسفه شرق همیشه تکرار هست و بی‌نهایت و  هیچ‌گاه پایانی نیست.»

«رحیمی» عاشق «شوبرت» است

«عتق رحیمی» جایی تعریف می‌کند: «وقتی مشغول نوشتن سنگ صبور بودم، برخلاف معمول، آهنگ «لیدر» شوبرت را گوش می‌کردم. بعدها بود که فهمیدم شعری شوبرت را بسیار تحت تاثیر قرار داده تا این آهنگ را بسازد و آن شعر می‌گوید: «بنگر مردی که چشمانش باز است اما درونش نمی‌بیند.»

تهیه‌کننده برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی

«عتیق رحیمی» مدت زیادی تهیه‌کننده چندین و چند برنامه‌ی تلویزیونی و رادیویی بوده. این برنامه‌ها را یک شبکه‌ی خصوصی به نام «تله‌تولو» در استرالیا پخش می‌کرده است. این شبکه تلویزیونی سال‌ها بعد شبکه رادیویی «آرمان» را در افغانستان راه‌اندازی کرد. «عتیق رحیمی» در این ایام برنامه‌های تلویزیونی طنز هم ساخته و تا حدودی در افغانستان شهرتی به‌هم زده. «رحیمی» درباره تنها راه نجات افغانستان می‌گوید: «اگر قرار باشد چیزی افغانستان را نجات دهد، آن چیز حتما به فرهنگ و آموزش مربوط می‌شود.»

«گنکور» سال ۲۰۰۸ برای «عتیق رحیمی» | ده چیزی که باید درباره‌ «هاروکی موراکامی» بدانیم | قند پارسی

Leave a Comment