نوشتاری در باب ارتباط بین ادبیات عامه‌پسند و کلاس‌های نگارش خلاق

چگونه نویسنده تربیت کنیم؟

 

«وودی آلن» در فیلم «زنان و شوهران» استاد کلاس‌ «نگارش خلاق» دانشگاه است و در سکانسی از فیلم، مستاصل به خانه بازمی‌گردد و به این فکر می‌کند که چگونه به دانشجویانش ذوقی را بیاموزد که خود از آن بی‌بهره‌اند. وقتی وودی آلن در سال ۱۹۹۲ مشغول ساخت این فیلم بود، یکی دو دهه‌ای از شروع فعالیت کلاس‌های نگارش خلاق در آمریکا می‌گذشت و به تدریج این دغدغه‌‌ی وودی آلن به مهم‌ترین بحث پیرامون بودن یا نبودن کلاس‌های نگارش خلاق در صحنه‌ی ادبیات دانشگاه‌های دنیا تبدیل شد. امروزه با گذشت شانزده سال از ساخت فیلم «زنان و شوهران»، هنوز هم چنین بحثی نزد محفل نویسندگان و منتقدان ادبی جهان داغ است. در کنار دغدغه‌ی آلن، یعنی این‌که «آیا اصولا می‌توان نویسنده تربیت کرد؟»؛ شاید نکته دیگری نیز با افزایش روز افزون کلاس‌های نگارش خلاق در دنیا توجه را به خود جلب کند و آن تعداد رو به فزونی نویسندگان عامه‌پسندی است که بیشترشان دانش‌آموخته‌ی همین کلاس‌های نگارش خلاق هستند. به‌عبارت دیگر، می‌توان به ارتباط بین اهتمام بیش از پیش نویسندگان تازه‌کار به کلاس‌های خلاق و افزایش انتشار رمان‌های عامه‌پسند توجه کرد و به فواید و آسیب‌های آن پرداخت. اما در ابتدای کار لازم است که پیشینه‌ای از عبارت‌های به کار رفته در این مقاله ارائه شود.

معنا و مفهوم ادبیات عامه‌پسند در یک سده‌ی گذشته دچار دگرگونی‌های متفاوتی شده است. ادبیات عامه‌پسند یا به‌عبارتی ادبیاتی که برای عامه‌ی مردم نوشته می‌شود، زمانی در قرن نوزدهم به آثار بزرگانی چون «الکساندر دوما» اطلاق می‌شد و بعدها ادبیات پلیسی، تاریخی، منطقه‌ای و عشقی و نظیر آن نیز زیرمجموعه‌هایی از ادبیات عامه‌پسند به حساب ‌می‌آمد. نویسندگان این دوره از ادبیات عامه‌پسند، اتفاقا کسانی هستند که سهم زیادی در تاریخ ادبیات جدی امروز دنیا دارند. برای مثال، ادبیات پلیسی و ساختار بی‌نظیر برخی از رمان‌های پلیسی و جنایی که مخاطب‌شان عامه‌ی مردم بودند و فروش بالایی داشتند، در اعتلای فرم‌های خوب ادبی در آینده به‌شدت تاثیرگذار بودند. به‌عبارت دیگر تعدادی از بهترین روایت‌ها و فرم‌های تاریخ ادبیات دنیا را می‌توان در میان همین رمان‌های پلیسی و جنایی پیدا کرد. در این میان، نویسندگانی چون «سر آرتور کانن دویل» اسکاتلندی پدر فراموش‌نشدنی «شرلوک هولمز» و اندکی از آثار «ژرژ سیمنون» پدر فرانسوی «کارآگاه مگره» که در طول عمرش نزدیک به دویست رمان نوشت و آثارش حتی در کثیف‌ترین ایستگاه‌های مترو پاریس به فروش می‌رفت و داستان‌های فوق‌العاده‌ای از «ادگار آلن پو» نمونه‌های خوبی هستند. 

در ادبیات غرب چنین برداشتی از ادبیات عامه‌پسند تا به امروز نیز تقریبا ادامه دارد، با این تفاوت که اصطلاح «ادبیات عامه‌پسند» دیگر کمتر استفاده می‌شود و به جای آن، دسته‌بندی‌های جدیدتر و ظریف‌تری جایگزین شده‌اند. امروزه اصلاح «ادبیات عامه‌پسند» یا «رمان عامه‌پسند» در دائره‌المعارف‌های غربی تعریف تازه‌ای ندارد و به همان معنا و مفهومی توضیح داده شده که زمان «السکاندر دوما» به کار می‌رفت، در حالی که امروز در ایران، اصطلاح «ادبیات عامه‌پسند» معنای دیگری دارد. «رمان عامه‌پسند» را نخستین بار «اوژن سو» نویسنده‌ی فرانسوی رمان «رازهای پاریس» به‌کار برد و آن را به ادبیاتی اطلاق ‌کرد که برای عامه‌ی مردم نوشته شده و در تیراژ وسیعی منتشر شده باشد و البته هیچ اشاره‌ای به کیفیت اثر خلق‌شده وجود نداشت. بعدها در سال‌های دهه‌ی بیست قرن بیستم و به سبب جنگ‌های جهانی، توجه عامه‌ی مردم به ادبیات کمتر شد و آمریکا و همین‌طور بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله فرانسه که خواستگاه ادبیات دنیا بود، در این ایام با مشکلات اقتصادی فراوانی روبرو شدند. آمریکا در چنان وضعیتی قرار گرفت که بعدها آن دوران را «رکود اقصادی عظیم ایالات متحده» نامیدند. در این دوران، به سبب درآمد پایین مردم آمریکا و مشکلات فراوان اقتصادی و جو ناآرام کشور که به ناگزیر فرهنگ و ادب را به گوشه می‌راند، نویسندگان زیادی مجبور به ترک کشور و مهاجرت به کشورهای اروپایی به خصوص فرانسه شدند. در این ایام بود که محافل کافه‌ای ادبیات پاریس به اوج خود رسید و نویسندگان «نسل گمشده» همچون ارنست همینگوی، ویلیام فاکنر، اسکات فیتزجرالد و خیلی‌های دیگر ظهور کردند. در این روزها اما به تدریج اصلاح غربی «ادبیات عامه‌پسند» به فراموشی سپرده شد و به جای آن دسته‌بندی‌های تازه‌تری به میان آمد.

اگر بپذیریم که امروز در ایران ادبیات عامه‌پسند به ادبیاتی گفته می‌شود که به عقیده‌ی منتقدان حرفه‌ای ادبیات، برخلاف استقبال خوب خوانندگان و فروش بالا، کیفیت ادبی پایینی دارد، آن وقت می‌توان کمی با اغماض اصطلاح کتاب‌های «پرمخاطب» یا «پرفروش» را هم‌معنای امروز آن در دنیای ادبیات غرب دانست. البته کتاب‌های پرفروش نیز معنای دقیقی برای این اصطلاح نیستند چرا که برای مثال در زمان نگارش این مقاله [۲۷ نوامبر سال ۲۰۰۸]، رمان «یک بخشش» نوشته‌ی «تونی موریسون» نویسنده آمریکایی برنده نوبل ادبیات سال ۱۹۹۳ نیز در میان پنج کتاب پرفروش این هفته‌ی روزنامه‌ی پرتیراژ نیویورک‌تایمز قرار دارد. با این وجود، کتاب جدید خانم «موریسون» مورد توجه عالی‌ترین منتقدان و رسانه‌های ادبی دنیا قرار گرفته و نقدهای خوبی در صفحات ادبی روزنامه‌های گاردین، تایمز و حتی مجله نیویورکر به‌عنوان معتبرترین نشریه ادبی دنیا، درباره‌اش منتشر شده است. این در حالی است که چهار کتاب دیگر این لیست، هر چند با فروش فوق‌العاده‌ای در دنیا روبرو بوده‌اند، اما مورد توجه منتقدان جدی ادبیات قرار نگرفته‌اند و نقدهای مثبتی درباره‌اشان نوشته نشده است. به این ترتیب، الزاما ادبیات «پرمخاطب» غرب نیز گاهی در برابر مفهوم ادبیات عامه‌پسند ما قرار نمی‌گیرد، یعنی ممکن است کتابی پرمخاطب باشد اما کیفیت ادبی بالایی هم داشته باشد. اما به هر حال، عبارت «ادبیات عامه‌پسند» در این مقاله به همان معنای رایجی استفاده شده که در ایران به آن گفته می‌شود یا در غرب [و البته با اغماض] به کتاب‌های پرمخاطب اطلاق می‌شود. ادبیاتی که هرچند با مخاطبان زیادی روبرو است اما کیفیت خوبی ندارد. روایت‌های پیش‌وپاافتاده، داستان‌های سطح پایین، فرم‌های ناقص، حذف شعور خواننده و حتی اشتباهات فراوان دستوری و ویرایشی از جمله مشخصات این تعریف از ادبیات عامه‌پسند است.

همان‌طور که پیش از این اشاره شد، جنگ‌های جهانی و به تبع آن مشکلات اقتصادی دنیا نقش مهمی در آینده ادبیات داشت. تاثیر آن‌موقع اقتصاد بر ادبیات آن‌قدر قوی بوده که امروز نیز با پیدایش بحران اقتصادی در آمریکا و همچنین اروپا، «ماریو بارگاس یوسا» نویسنده پرویی شاهکار «گفت‌وگو در کاتدرال» درباره‌اش می‌گوید: «بحران امروز اقتصاد دنیا به نقع ادبیات است. چیزی را تجربه می‌کنیم که پیش از این ندیده‌ بودیم و این تازه اول کار است.» یوسا حق دارد، چرا که یاد تاثیر رکود اقتصادی دنیا بر ادبیات دهه‌ی بیست، سی و چهل آمریکا می‌افتد. دورانی که ادبیات شاید کارکرد و وظیفه‌ی جدیدتری پیدا کرد و شکل متفاوتی از ادبیات ارائه شد. یوسا می‌گوید: «شاید دوباره ماجرای رکود اقتصادی سال‌های جنگ‌های جهانی تکرار شود و چندتایی نویسنده درست و حسابی ظهور کنند.» یکی از پیامدهای این ایام، شاید ظهور نوعی ادبیات «نخبه‌گرا» و فاصله بیش از پیش عامه‌ی مردم با «ادبیات خوب و جدی» شد. در نهایت مفهوم «ادبیات عامه‌پسند» فراموش شد، اما رمان پلیسی، تاریخی و حتی عشقی ادامه پیدا کرد. امروزه نیز نویسندگانی هستند که رمان پلیسی می‌نویسند اما کیفیت اثرشان نیز مانند تعدادی از آثار نویسندگان گذشته فوق‌العاده است، همچون «توماس پینچون» آمریکایی و در عین حال، نویسندگانی هستند که رمان پلیسی یا علمی تخیلی می‌نویسند اما کیفیت آثارشان مورد قبول منتقدان ادبی دنیا نیست، همچون تعداد زیادی از آثار «استفن کینگ».

در عین حال، رسانه‌ها و منتقدان مختلف ادبی جهان مواضع مختلفی در قبال این پدیده ادبی دارند. نیویورک‌تایمز آثار پرمخاطب یا به اصطلاح عامه‌پسند را معرفی می‌کند و درباره‌اشان حرف می‌زند و هر هفته لیستی از پرفروش‌هایشان را ارائه می‌کند اما در مقابل، روزنامه‌ی انگلیسی گاردین یا روزنامه‌ی فرانسوی لوموند یا نشریه معتبر آمریکایی نیویورکر و به تبع آن منتقدانی که در این نشریات قلم می‌زنند، اصولا چشم بر روی این آثار می‌بندند، انگار که اصلا چیزی منتشر نشده. این گروه از منتقدان و نشریات تا حدودی شبیه صفحات ادبی روزنامه‌های ایرانی‌ای چون اعتماد، کارگزاران و [زنده‌یاد] هفته‌نامه‌ی شهروند امروز عمل می‌کنند. البته استثنا همیشه وجود دارد و تعداد اندکی از این کتاب‌های عامه‌پسند یا پرمخاطب که منتقدان چندان اعتمادی به آن‌ها ندارند، در همین صفحات ذکرشده از آن‌ها نامبرده می‌شود. برای مثال، رمان «کد داوینچی» نوشته‌ی «دن بروان» در صفحات این دسته از نشریات ایرانی بازتاب زیادی پیدا کرد، یا رمان «گرگ و میش» [یا آن‌‌طور که به فارسی ترجمه شده «شفق»] نوشته‌ی «استفنی مه‌یر» نویسنده‌ی عامه‌پسند آمریکایی هم در تایمز از آن حرف زده شد و هم در گاردین.

اما داستان شکل‌گیری کلاس‌های نگارش خلاق و ارتباط آن با ادبیات عامه‌پسند یا پرمخاطب امروز دنیا چیست؟ تا نیم‌قرن پیش، نویسندگان مهم دنیا کسانی بودند که توجه خاصی به تحصیلات آکادمیک نداشتند. خیلی‌ از آن‌ها تحصیل را نیمه رها کردند و خود به ادبیات پرداختند و نوشتن را تجربی آموختند. این دسته از نویسندگان هر چند ذوق استثنایی‌ و ذاتی در داستان‌سرایی داشتند اما با مشکلات ویرایشی و دستوری زیادی روبرو بودند. به همین خاطر، ویراستارها که عموما دانش‌آموختگان زبان و ادبیات دانشگاه‌های دنیا بودند، نقش به‌سزایی در تصحیح و ویرایش متون ادبی دنیا داشتند. اهمیت این دسته از ویراستارها تا جایی است که اندکی از آن‌ها شهرت‌اشان به پای نویسندگان قدر دنیا می‌رسد. ویراستاری جایگاه ناگزیر و مهمی در دنیا داشت و اثری نبود که پیش از انتشار ویرایش دستوری و ساختاری نشود. برای نمونه، با نگاه کوتاهی به مکاتبات فراوان ارنست همینگوی با ویراستارش «ماکسول پرکینز» می‌توان به نقش مهم وی در رمان‌های همینگوی آشنا شد. این مثال از جهت دیگری هم حائز اهمیت است، چرا که اتفاقا همینگوی جزو معدود نویسندگانی بود که به شدت در استفاده از عبارت‌ها و کلمات خویش دقت می‌کرد و وسواس شدیدی داشت. همینگوی در یکی از همین مکاتبات به پرکینز می‌نویسد: «اگر هشتصد کلمه بنویسم، یعنی روز موفقی را پیش‌رو گذاشته‌ام.» با این همه، پرکینز نه‌تنها تغییرات فراوانی در کلمات، جملات و عبارت‌های همینگوی به‌وجود می‌آورد که حتی گاهی فصل یا بخشی از داستان وی را حذف می‌کرد.

سال‌ها بعد، پس از جنگ‌های جهانی و با آرام شدن فضای ادبی دنیا، نویسندگان و البته در ابتدا نویسندگان و منتقدان آمریکایی و سپس انگلیسی به این فکر افتادند که چرا خود اثرشان را ویرایش نکنند و این موضوع نیازمند تحصیلات آکادمیک و دوره‌های ویرایش و داستان‌نویسی بود. خیلی‌های دیگر این‌طور استدلال کردند که دیگر هنرها از جمله موسیقی، سینما و تئاتر در دانشگاه‌های سراسر دنیا تدریس می‌شوند و موسیقیدانان و کارگردان‌های بزرگی از آن‌ها بیرون می‌آیند، پس چرا نباید در دانشگاه‌ نویسنده تربیت کنیم؟ و البته این نکته را نیز نباید فراموش کرد که اصولا پس از جنگ‌های جهانی توجه عامه‌ی مردم به تحصیلات آکادمیک بیشتر شده بود. در نهایت، در سال‌های شصت و هفتاد به تدریج دوره‌های «نگارش خلاق» در دانشگاه‌های آمریکا شروع به کار کرد و نویسندگان باتجربه گذشته اساتید این کلاس‌ها شدند. در ابتدا و همین‌طور نیز امروزه، متون خاصی برای تدریس در این کلاس‌ها وجود ندارد و دوره‌ها به شکل کارگاهی و نه سمیناری در دپارتمان‌های زبان و ادبیات دانشگاه‌ها برگزار می‌شود و استاد به صلاحدید خود با دانشجویانش کار می‌کرد. هدف اولیه‌ی برگزاری دوره‌های نگارش خلاق افزایش توانایی نگارش، ویرایش، جمله‌بندی و ابتدایی‌ترین اصول نویسندگی بود و به تدریج این کلاس‌ها به دو شکل متفاوت ارائه شد؛ کلاس‌های «نگارش خلاق» ادبیات داستانی و کلاس‌های «نگارش خلاق» ادبیات غیرداستانی. در دوره‌های نگارش خلاق ادبیات داستانی علاوه بر اصول ابتدایی نگارش، داستان‌نویسی نیز جای گرفت.

در این میان، بحث پیرامون فواید و آسیب‌های این کلاس‌ها وقتی شروع شد که منتقدان و نویسندگان زیادی به برگزاری این دوره‌ها اعتراض کردند و هدف از برگزاری آن‌ها را تلاش برای تربیت نویسنده دانستند. در این میان، آمار دانش‌آموختگان این کلاس‌ها که بعدها به نویسندگان کتاب‌های پرفروش دنیا بدل شدند، به شدت افزایش یافت؛ به‌طوری که اگر لیست پرفروش‌ها و پرمخاطبان یا به‌عبارتی عامه‌پسندان هر هفته روزنامه نیویورک‌تایمز را در چند سال اخیر نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که بیشتر نویسندگان این لیست‌ها دانش‌آموختگان همین کلاس‌های نگارش خلاق هستند. البته استثناهایی هم وجود دارد. «کازئو ایشی‌گورو» نویسنده انگلیسی ژاپنی‌الاصل رمان «بازمانده‌ی روز» اتفاقا دانش‌آموخته‌ی کلاس‌های نگارش خلاق است و امروز از نویسندگان مهم زنده دنیا به حساب می‌آید و جوایز معتبر ادبی بسیاری را از آن خود کرده است. با این وجود، دانش‌آموختگان عامه‌پسند ادبیات امروز آن‌قدر تعدادشان در برابر نویسندگان جدی دنیا زیاد است که می‌توان چشم از این اندک استثناها بست. هنوز هم بیشتر نویسندگان جدی دنیا کسانی هستند که تجربی داستان‌نویسی کرده‌اند و تحصیلات آکادمیک مرتبط به نویسندگی ندارند.

مشکل دیگر کلاس‌های نگارش خلاق، اساتید این کلاس‌ها است. تعداد زیادی از این اساتید خود بزرگان ادبیات عامه‌پسند و پرفروش دنیا هستند. استفن کینگ خود یکی از معروف‌ترین اساتید نگارش خلاق در دنیا است، اما این به این معنا نیست که تمام اساتید این دوره‌ها عامه‌پسندند، هر چند که بیشترشان هستند. اورهان پاموک برنده نوبل ادبیات سال ۲۰۰۶ و نویسنده رمان «نام من قرمز» استاد دوره نگارش خلاق دانشگاه کلمبیا شهر نیویورک آمریکا است. با این همه، نمی‌توان از فواید کلاس‌های نگارش خلاق نیز حرف نزد. با افزایش روزافزون اینترنت و گرداب اطلاعات خوب و بد، تشخیص اثر هنری خوب، چه رمان، فیلم و چه موسیقی، اهمیت زیادی پیدا کرده است. امروزه هزاران هزار عنوان کتاب و رمان در سراسر جهان منتشر می‌شود اما به واقع با کدام کتاب باید شروع کرد؟ چه رمانی را باید خواند؟ آیا همه نقدهای منتشر شده در فضای مجازی قابل اعتمادند؟ کدام نشریات معتبرترند؟ یکی از فواید کلاس‌های نگارش خلاق شاید هدایت خوب مطالعاتی دانشجویان باشد؛ اینکه چه داستانی را بخوانند و از کدام داستان‌ها بگذرند. این کلاس‌ها به ما می‌آموزند که چطور بنویسیم و چه‌طور اثرمان را ویرایش کنیم، روایت خوب را از روایت بد تشخیص بدهیم و با اصول اولیه‌ی نقد ادبی آشنایی پیدا کنیم.

در این میان، حرف‌های «تی.سی. بویل» نویسنده آمریکایی نیز درباره‌ی کلاس‌های نگارش خلاق شایان توجه است. «بویل» خود زمانی در این کلاس‌ها شرکت کرده و امروز جزو نویسندگان خوب آمریکا به حساب می‌آید. جوایز معتبر متعددی از جمله جایزه ملی آمریکا و جایزه قلم فاکنر را از آن خود کرده و هر از چند گاهی داستان‌هایش در هفته‌نامه‌ی نیویورکر منتشر می‌شود. «بویل» همچنین این روزها در دانشگاه کالیفرنیا‌ استاد کلاس «نگارش خلاق» است. وی در پاسخ به این سئوالم که این دوره‌ها چه اهمیتی دارند، می‌گوید: « در سال ۱۹۷۴ از «کارگاه آموزشی نویسندگان آیوا» که اولین و بهترین دوره آموزشی نویسندگی در آمریکا بود، فوق لیسانس هنرهای زیبا گرفتم و در سال ۱۹۷۷ هم در رشته ادبیات قرن نوزدهم انگلیس دکترا گرفتم. از همان سال‌ها هم بعنوان عضو دانشکده ادبیات انگلیسی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی درس دادم. خیلی از نویسندگان هم‌نسل و حتی پیش از من در دوره‌های لیسانس نویسندگی و شعر درس خوانده‌اند. این کلاس‌های جدید «نگارش خلاق» هم همان کاری را می‌کند که مثلا ویراستارها قبلا انجام می‌دادند. همیشه از گذشته عادت داشتیم که برای هنرهای مختلف در دانشگاه دوره‌های آموزشی بگذاریم، مثلا برای موسیقی، گرافیک و خیلی‌ رشته‌های دیگر، این همان حرفی است که من همیشه در فرانسه و آلمان و انگلستان هم می‌زنم، پس چرا نباید چنین دوره‌هایی برای مهم‌ترین شاخه‌های هنر مثل نویسندگی وجود داشته باشد.» بویل اما در جواب به این سئوال که آیا کلاس‌های نگارش خلاق جلوی خلاقیت را نمی‌گیرد، می‌گوید: «این کلاس‌ها و این کارگاه‌های آموزشی به دانش ‌آموز این اجازه را می‌دهد که همراه یک مربی خوب حرکت کند و همراه او با ادبیات معاصر آشنا شود و کار هم‌شاگردی‌هایش را ارزیابی کند و در راه تنهای هنرمند شدن کسی هم وجود داشته باشد که او را تشویق کند. خیلی روشن است که کسی نمی‌تواند به کسی هنرمند شدن را یاد بدهد اما می‌شود راهنمایی‌اش کرد، درست همانطوری که مجسمه ساز و موسیقیدان شاگردانش را راهنمایی می‌کند.»

کلاس‌های نگارش خلاق زودتر از هر جایی در آمریکا شکل گرفتند و پس از سال‌ها به انگلستان رفتند اما هنوز در خیلی از کشورهای دنیا همچون فرانسه از جایگاه خاصی برخوردار نیستند و بسیاری از دانشگاه‌های فرانسه آن‌ها را به رسمیت نمی‌شناسند. در همین حین، ادبیات عامه‌پسند و رمان‌های پرفروش و پرمخاطب نیز در سالیان اخیر در این دو کشور بیشتر از دیگر کشورهای دنیا مورد توجه قرار گرفته است. به‌عبارتی این دو موضوع ارتباط اهتمام بیش از پیش به کلاس‌های نگارش خلاق و افزایش نویسندگان و کتاب‌های عامه‌پسند را نشان می‌دهد که می‌بایست بیشتر مورد توجه و بررسی قرار بگیرد و در بحث‌های پیرامون فواید و آسیب‌های این کلاس‌ها لحاظ شود. جدای این بحث، دغدغه‌ی وودی آلن نیز از اصلی‌ترین سئوال‌‌هایی است که بی‌پاسخ مانده و هنوز نمی‌توان به این سئوال جواب داد که «آیا اصولا می‌توان نویسنده تربیت کرد؟» یا نه.

توضیح: مقاله‌‌ای از «فلورانس نواویل» منتقد ادبی روزنامه فرانسوی «لوموند» در باب «نگارش خلاق» به نوشتن این مقاله بسیار کمک کرده است. | منبع: س.ک.د، فصلنامه‌ی «سینما و ادبیات»، زمستان ۱۳۸۷

Leave a Comment