با مدیربرنامه‌ی گابو

«کارمن بالسلز» از معروف‌ترین مدیر برنامه‌های دنیاست. خب! مدیر برنامه «گابریل گارسیا مارکز» بودن این حرف‌ها را هم دارد دیگر. پیرزنی که با کمی اغراق مدیر برنامه معروف‌ترین نویسنده‌ی زنده دنیاست. «ال پائیس» هم چند سال پیش با «بالسلز» بعنوان معروف‌ترین مدیر برنامه ادبی دنیا مصاحبه کرده. کلی سرش شلوغ است و برای خودش در … Read more

یادداشت «اومبرتو اکو» درباره‌ی ویندوز ویستا

بازگشت به گذشته   «اومبرتو اکو» آدم گنده‌دماغی است. به قول یکی از دوستان ایتالیایی خودش را حسابی می‌گیرد اما فکر می‌کنم یادداشت کوتاه زیر به اندازه‌ی کافی آدم را به خواندن دیگر آثارش علاقه‌مند کند. وقتی نوشته‌ی زیر را حدود یک ماه پیش در روزنامه‌ی «لیبراسیون» خواندم، تنها نکته‌ای که نظرم را جلب کرد، … Read more

اعتراض شدید برنده نوبل ادبیات به ترجمه و چاپ بدون اجازه آثارش در ایران

یک سال پیش از این بود که برای اولین بار با «جی‌.ام.کوتزی» نویسنده وسواسی و برنده نوبل ادبیات سال ۲۰۰۳ برای گفت‌وگو تماس گرفتم و جواب او اینچنین بود: «متاسفانه زیاد اهل گفت‌‌وگو نیستم و تا جایی که بتوانم از زیرش در می‌روم.» کوتزی راست هم می‌گفت، به سختی تن به مصاحبه می‌دهد و به … Read more

یک تجربه: حاشیه‌یی شخصی بر رمان «در جستجوی زمان از دست رفته»ی مارسل پروست

آلبرتین خانم رفتند!   دیرزمانی دوستی را بسیار می‌پرستیدم. هر قدر که در دوست داشتنش اصرار می‌ورزیدم، او در رنج دادنم پافشاری می‌کرد، و از این همه نه سال گذشته بود. همیشه به دنبال راهی بودم تا رهایی یابم، دریغ از این که در اغلب موارد، به خصوص آن وقت‌ها که دوست داشتنی در کار … Read more

زوال یک خاندان: حاشیه‌‌‌ای شخصی بر شاهکار «بودنبروک‌ها» نوشته‌ی توماس مان

خاله‌ی مهربانی داشتم که سال‌ها پیش مرکز «خاندان» ما بود. یعنی وقتی چند سال پیش از ایران رفت، رشته‌ی یکدستی و یکپارچگی کل خانواده به طور کل گسست. وقتی سال گذشته سرطان گرفت و چشم از جهان فروبست، دیگر فاتحه‌ی خانواده هم خوانده شد. کم‌کم با درگذشت خاله‌ی دوست‌داشتنی‌ام، همانطور که خاندان بودنبروک‌ها با درگذشت … Read more

تکه‌‌ی حذف شده‌ای از گفت‌وگو با املی نوتومب

ل.ز.ب.ی.ن نیستم! اغلب کتاب‌های «املی نوتومب» براساس زندگی شخصی خود او هستند. املی نوتومب در «خرابکاری عاشقانه» عاشق «النا»ی زیبا و مغرور می‌شود و در «ترس و لرز» نیز به همکارش «فوبوکی» علاقه نشان می‌دهد. «املی» و «النا» هر دو کودک‌اند و عشق بین‌اشان سئوالی در ذهن آدم بوجود نمی‌آورد اما در «ترس و لرز» … Read more

گشتی در «فینکا ویجیا»؛ خانه‌ی ابدی ارنست همینگوی

یک گوشه‌ی پاک و پرنور بیشتر از آن که داستان‌های «ارنست همینگوی» را خوانده باشم، درباره‌ی زندگی، دوستان و نامه‌هایی که به این و آن نوشته خوانده‌ام. آنقدر دوستش دارم که طرز زندگی کردنش، نوع اتاق خوابش، قفسه‌های کتابخانه‌ش، پوستر‌های روی دیوارهای اتاقش، سرهای حیواناتی که جا به جای خانه نصب شده، حیات خانه‌اش، کاناپه‌های … Read more

در حاشیه‌ی مجموعه داستان «مرگ‌بازی» نوشته‌ی پدرام رضایی‌زاده

مرگ در ادبیات   «زندگی اجرای متوسطی است از یک نمایش دست‌سوم و آبکی.» این عبارت وقتی از زبان «ترومن کاپوتی» نویسنده‌ی سرشناس آمریکایی بیرون ‌آمد که اتفاقا داستان‌های درخشانی درباره‌ی همین نمایش دست‌سوم در دنیا منتشر شده بود. داستان‌هایی درباره‌ی لحظات ناب، روزهای شاد و غمگین، سال‌های تلخ و شیرین و خلاصه داستان‌هایی از … Read more

مهم‌ترین وقایع ادبی جهان در سال 1386

  فروردین: درگذشت «کورت ونه‌گات» «کورت ونه‌گات» نویسنده‌ی محبوب آمریکایی کتاب‌های به یادماندی «سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج»، «گهواره‌ی گربه» و «شب مادر» یازده آوریل سال ۲۰۰۷ بر اثر جراحات مغزی درگذشت. وی که به خاطر نوشته‌های طنزآمیز و علمی‌تخیلی‌اش از محبوب‌ترین نویسندگان نیمه‌ی دوم قرن بیست آمریکا به حساب می‌آمد، یازدهم نوامبر سال ۱۹۲۲ در خانواده‌‌ای … Read more

آشنایی من با خانم پاتریشیا های‌اسمیت

سال ۱۳۷۹، پانزده سالم بود و تقریبا چیزی درباره نحوه‌ی نشر کتاب نمی‌دانستم. کتابی ترجمه کرده بودم از «پاتریشیا های‌اسمیت» به نام «غریبه‌ها در قطار» و خانه‌امان مثل همین الان کرج بود. کسی را نمی‌شناختم. تهران هم تنها نرفته بودم به عمرم. شنیده بودم انقلاب پر است از ناشران مختلف. چند باری رفتم انقلاب و … Read more